- پی ریز
- آنکه پی ریزد ظنکه اساس و بنیادنهد، متصل پیوسته یک ریز پیاپی پی ریزگفتن
معنی پی ریز - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بنیان گذاری پی افکنی
شفته ریزی دیوار یا پایۀ ساختمان، پی افکنی، بنیان گذاری
بودجه
ترکیب فلز و گوگرد
تاسیس کردن
اساس گرفتن تاسیس شدن بنیاد یافتن
پیا پی گفتن
پر از زخم پر قرحه پر جراحت
پیوسته، متصل، دائم
ترتیب
گدا، مسکین، درویش
بی شبهه و شک
راستباز
پیاپی، متوالی
شاگرد و نومشق کشتی گیران نوچه
شاگرد وآنکه پیش از دیگران برخیزد
تعقیب کننده دنبال گیرنده، آنکه رد پای کسی را دنبال کند رد زناثر شناس: چون سرافه بن مالک آنجا (غار ثور) رسید و او پی گیری هول بود، اصرار ورزنده مصر، مداوم دنباله دار: درین راه کوششهای پی گیری از طرف دانشمندان بعمل می آید
دوم در حق بازی کردن بعد از پیش
پسری که هنوز ریش درنیاورده
پاره پاره، چاک چاک، تکه تکه، ریش ریش، قاچ قاچ، تار تار، لخت لخت، شرحه شرحه
کسی که دورویی و ظاهرسازی نکند
آنکه پیش تر یا زودتر برخیزد، خدمتکار یا شاگرد چست و چالاک
پشت سرهم پی درپی
مخنث، امرد
دنبال کننده
بینوا، مفلس، تهیدست
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
کامیاب، فاتح، فرخنده، خوشحال، شاد، نام چند نفر از پادشاهان ساسانی، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از دلاوران ایرانی در زمان ساسانیان
فیروز، موفق، موید
شاخ جامه را گویند که جابوق است، بال و پر مرغان
پرهیز
منسوب به پیزر، آنکه پیزر فرو شد، شیشه به پیزر گرفته تاازشکستن مصون ماند، سبدبافته ازپیزرو جگنو آنرا باری حمل نان لواش بکار برند، پیزر جگن: آن قدر باد بروتی که بسر داشت رقیب باد زن وار همه پیزری آمد بیرون. (لغ) -6 هیچکاره سست: این طبل پیزری کالبد را و این انبان پر شبه تن راچه پیش نهاده ای ک -7 شخص زبون پفیوز. پی زن: آنکه از اثرپای پیماینده را شناسد قایف: بعد از دیدن آن غار و سنگلاخ در خصوص این کرزپی زن شبهه کرد که گفت: این اثر قدم ابن ابی قحافه و این اثرقدم محمد ابن عبد الله است، اسب و دیگر ستور
آب بدبو